کد مطلب:26833
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:29
شبهات پيرامون صفا و مروه، لفظ اللَّه، تاريخچه آن، مظاهر بت پرستي در اسلام و آيه 158 سوره بقره.
سنتها:
1- بسياري از سنتها و آداب حج كه در اسلام وجود دارد، با اختلافاتي در زمان حضرت ابراهيم وجود داشته است و حضرت آنها را به جا مي آوردند، ولي به مرور زمان، به خصوص در زمان اعراب جاهلي، به شرك و خرافه آلوده گرديد اما با ظهور دين اسلام، سنتهاي ابراهيمي احيا گرديد، ضمن اين كه از خرافههاي شرك، آراسته شد. پس سنتهاي حج به زمان حضرت ابراهيم باز مي گردد و اسلام احياگر صورت واقعي آن است.
صفا و مروه:
2- صفا و مروه دو بت نيستند، بلكه اسم دو كوهاند. اعراب در زمان جاهليت پيكره دو بت خويش را بر اين دو كوه نهاده بودند و بين آنها سعي (رفت و آمد) مي كردند. آيه صفا و مروه را از شعائر الهي دانسته (كه ريشه در دوران حضرت ابراهيم دارد. لفظ اشكالي ندارد (لاباس) كه در آيه آمده، به معناي واجب است، هم چنان كه در موارد ديگري به كار رفته است. طبق روايات نيز سعي بين صفا و مروه واجب است و در اين حكم هيچ گونه تخفيفي وجود ندارد. پيامبر اسلام با تمامي مظاهر طاغوت و جاهليت مبارزه نمود و همه خرافههاي جاهلي را با انديشههاي والاي اسلام جايگزين نمود و مسلمانان بر همه سنتهاي جاهلي پشت نمودند.
دليل و سند:
3- اگر نبايد بافتن و جعل سخنان بي پايه و اساس باشد، هر كس توانايي چنين كاري را دارد و هر كس نادانتر باشد، بيشتر مي تواند ببافد؛ ولي عاقل از حقيقت سخن مي گويد. اگر بخواهيم مستند سخن گويي، بايد بر اساس مدارك تاريخي معتبر باشد. مگر مي شود مسائل تاريخي را جز مستند و با دلائل به گفتگو نشست؟! حال مي پرسيم اللَّه بوده و محمد همين بت بزرگ (اللَّه) را خداي واحد ناميد، بر اساس چه دليلي است؟! اين ادعايي است كه هيچ دليلي و مستند تاريخي براي آن ذكر نشده است و اين از همان مطالبي است كه هر كسي مي تواند ببافد.
در سراسر سخنان انصاري (روشنگر) كه همه اين مطالب از آن جا گرفته شده دليلي روشن و قاطع نميتوان يافت جز يك سري مسائل و مطالب بي پايه و اساس و بافتهها ويا روايات مجعول كه هر كس مي توانسته ان را بگويد.
در جايي ادعا مي كند كه طبق دلائل و شواهد بسيار معتبر و سنگ نبشتههاي باستاني بسياري كه وجود دارد، اللَّه نام بت مشركان و بت پرستان منطقه عربستان، پيش از ظهور اسلام و محمّد بوده است، در حالي كه از همه آن دلايل بسيار حتي يك دليل وش اهد و سنگ نبشته ذكر نگرديده، با اين حال از دليل بسيار معتبري سخن مي گويد كه چشم هيچ حلال زاده روي آن را نديده است.
اين يكي از دائل معتبري آقاي پروفسور(1) است و در هيچ مورد به منابع تاريخي معتبر ارجاع نداده وفاقد هر گونه منبع است.
مطلب دوم بررسي و كالبد شكافي بت پرستي در جاهليت است كه آيا اعراب جاهلي، بتها را خدا مي دانستند؟ به طور قطع مي توان گفت: مسلك بت پرستي معتقد است كه خدا بزرگتر از آن است كه به انسان بتواند او را درك نمايد. آدمي به عقل، درك و يا وَهْم خويش نميتواند او را درك نمايد، پس او منزه از آن است كه روي عبادت را متوجه وي كنيم. ناگزير بايد از راه تقرّب و نزديكي به مقرّبان، به او تقرّب جوييم و آنها را معبود و ارباب خويش قرار دهيم (نه خدا را) تا آنها شفاعت ما را به درگاه خدا نمايند. اربابها عبارتند ار: ملائكه و جند و قدّيسان و بتهاي سنگي كه در بتكدهها و معابد نصب مي كردند. اينها تمثال هايي از آن ارباب و آلهه هستند، نه اين كه خدا باشند، ولي عوام و بي سوادان بين بتها و ارباب فرق نميگذاشتند.
وي مي گويد: بتها را خداي واقعي مي انگاشتند و كم كم همين بت خدا شده است. پس در ابتدا بين خداي واقعي (اللَّه) و بتها فرق قائل بودند، اما كم كم دامانشان به شرك آلوده گرديد. البته اين عقيده ناصحيح و غلط است. اما كاملاً روشن مي گرداند كه به خداي اَحَد و واحدي به نام اللَّه در ابتدا معتقد بودند كه اين انديشه ابراهيم خليل الرحمان است كه به فرزندش اسماعيل منتقل شده است.
حضرت اسماعيل در عربستان فعلي مي زيسته و همسرش از قبيله جرهم، يكي از قبيلههاي عرب بوده است. اين كه نام پدر پيامبر، عبداللَّه بوده، نشان مي دهد كه خاندان پيامبر خداپرست بودهاند. شواهد فراواني در تاريخ گواهي اين مدعا است. بنابراين، اين به اصطلاح معتبرترين سند از اصل باطل است. اللَّه در قرآن و سخن پيامبر، موجود با عظمتي است كه در همه جا حضور دارد؛ از اسرار قلب انسان آگاه است و صدا و نجوا را و نياز آدمي را مي شنود و به هر جان بنگريم، او وجود دارد.
به صحرا بنگرم، صحراته وينم
به دريا بنگرم، دريا ته وينم
به هر جا بنگرم، كوه و در و دشت
نشان از روي زيباي ته وينم
اللَّه آگاه به تمام اسرار جهان است و بر هر چيزي قادر است. همه عالم از او است و به سوي او باز مي گردد. وي آفريدگار تمام عالم هستي است و موجودي برتر از جسم و زمان و مكان است. هيچ چشم سر او را نميبيند و... حال بايد گفت آيا هيچ انسان هاقلي آن را بت سنگي مي داند؟ حتي اعراب جاهلي و مشركان اين اعتراض را به پيامبر نكردند كه سخنانت درباره يك بت سنگي است و بت سنگي نميتواند چنين باشد.
حال اگر مي بينيم با وجود اين حساسيت، شعائري همچون سعيك يا بوسيدن حجرالاسود وجود دارد، بايد به دنبال اسرار آن بود. سنگ زدن، دوري جستن از شيطان و هر شيطان صفتي است. چطور به سنگ نبشتههاي باستاني استناد كرده و آن را دليل معتر مي دانيد، در حالي كه سنگ است؟! دليلش اين است كه سنگ بيانگر موضوع و نشان دهنده مطلبي مهم است وگرنه با سنگها هيچ كاري نداريد. كعبه نيز چنين است، يعني نشانهاي است از امور مهم و پايگاه نفي شرك و بت پرستي.
اين كعبه نشاني است كه ره گم نشود
حاجي احرام دگربند، ببين يار كجاست
همه اين اعمال و مناسك ظاهري، باطني بس ژرف دارد كه در بيانات امامان توضيح داده شده است و انسانهاي عاقل و با صفاي دروني و قلب پاك آن را درك مي كنند.
پي نوشتها:
1. البته ايشان پروفسوري خود را از يال تاك گرفتهاند. ابتدا كه وارد يال تاك شد، به وي آقاي انصاري مي گفتند، بعد از يك ماه به او دكتر انصاري و بعد از يك سال به او پروفسور انصاري گفتند.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.